برای ویرایش این بلوک به قسمت تنظیمات بلوک های دلخواه > بلوک فروشگاه شماره 2 مراجعه فرمایید.
عروسک کوکي بيش از اينها ، آه ، آري بيش از اينها ميتوان خاموش ماند ميتوان ساعات طولاني با نگاهي چون نگاه مردگان ، ثابت خيره شد در دود يک سيگار خيره شد در شکل يک فنجان در گلي بيرنگ ، بر قالي در خطي موهوم ، بر ديوار ميتوان با پنجه هاي خشک پرده را يکسو کشيد و ديد در ميان کوچه باران تند ميبارد کودکي با بادبادکهاي رنگينش ايستاده زير يک طاقي گاري فرسوده اي ميدان خالي را با شتابي پرهياهو ترک ميگويد ميتوان بر جاي باقي ماند در کنار پرده ، اما کور ، اما کر ميتوان فرياد زد با صدائي سخت کاذب ، سخت بيگانه " دوست ميدارم " ميتوان در بازوان چيرهء يک مرد ماده اي زيبا و سالم بود با تني چون سفرهء چرمين با دو پستان درشت سخت ميتوان در بستر يک مست ، يک ديوانه ، يک ولگرد عصمت يک عشق را آلود ميتوان با زيرکي تحقير کرد هر معماي شگفتي را ميتوان تنها به حل جدولي پرداخت ميتوان تنها به کشف پاسخي بيهوده دل خوش ساخت پاسخي بيهوده ، آري پنج يا شش حرف ميتوان يک عمر زانو زد با سري افکنده ، در پاي ضريحي سرد ميتوان در گور مجهولي خدا را ديد ميتوان با سکه اي ناچيز ايمان يافت ميتوان در حجره هاي مسجدي پوسيد چون زيارتنامه خواني پير ميتوان چون صفر در تفريق و جمع و ضرب حاصلي پيوسته يکسان داشت ميتوان چشم ترا در پيلهء قهرش دکمهء بيرنگ کفش کهنه اي پنداشت ميتوان چون آب در گودال خود خشکيد ميتوان زيبائي يک لحظه را با شرم مثل يک عکس سياه مضحک فوري در ته صندوق مخفي کرد ميتوان در قاب خالي ماندهء يک روز نقش يک محکوم ، يا مغلوب ، يا مصلوب را آويخت ميتوان باصورتک ها رخنهء ديوار را پوشاند ميتوان با نقشهاي پوچ تر آميخت ميتوان همچون عروسک هاي کوکي بود با دو چشم شيشه اي دنياي خود را ديد ميتوان در جعبه اي ماهوت با تني انباشته از کاه سالها در لابلاي تور و پولک خفت ميتوان با هر فشار هرزهء دستي بي سبب فرياد کرد و گفت " آه ، من بسيار خوشبختم "