برای ویرایش این بلوک به قسمت تنظیمات بلوک های دلخواه > بلوک فروشگاه شماره 2 مراجعه فرمایید.
بر پيكر خود پيرهن سبز نمودم
در آينه بر صورت خود خيره شدم باز
بند از سر گيسويم آهسته گشودم
عطر آوردم بر سر و بر سينه فشاندم
چشمانم را نازكنان سرمه كشاندم
افشان كردم زلفم را بر سر شانه
در كنج لبم خالي آهسته نشاندم
اهل همین نزدیكیا
همسایه روشنی و هم خونه تاریكیا
ساده بگم ساده بگم
بوی علف میده تنم
هنوز همون دهاتیم
صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهار بهار
چه اسم آشنایی ؟
صدات میاد ... اما خودت كجایی
از
غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟
بی
رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایرهی کبود، اگر عشق نبود
خارها
خوار نیستند
شاخههای خشک
چوبههای دار نیستند
میوههای کال کرم خورده نیز
روی دوش شاخه بار نیستند
پیش از آنکه برگهای زرد را
زیر پای خویش
سرزنش کنی
خش خشی به گوش میرسد:
برگهای بی گناه
با زبان ساده اعتراف میکنند
خشکی درخت
از کدام ریشه آب میخورد!
نه
از مهر ور نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم
خون است ، می دانی برادر
دلم خون است ، از این می نویسم
اتفاق
افتاد
آنسان
که برگ
- آن اتفاق زرد-
می افتد
افتاد
آنسان که مرگ
- آن اتفاق سرد- می افتد
اما
او سبز بود وگرم که
افتاد
سراپا
اگر زرد و پژمرده ایم
ولى دل به پائیز نسپرده ایم
چو
گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
من
سالهای سال مُردم
تا
اینكه یك دم زندگی كردم
تو
میتوانی
یك
ذره
یك
مثقال
مثل
من بمیری؟
ابو اسماعیل عبد الله بن ابو منصور مست النصاری معروف به خواجه عبدالله انصاری و پیر هرات از مشایخ و علمای بزرگ بود .به شیخ ابو الحسن خرقانی اخلاص و ارادت ویژه داشت .