برای ویرایش این بلوک به قسمت تنظیمات بلوک های دلخواه > بلوک فروشگاه شماره 2 مراجعه فرمایید.
و به هنگام بهار
باز می رقصد و می رقصد و می رقصد برگ
باز می تابد و می تابد گل همچو چراغ
باز می
گرید ابر
باز می خندد باغ
همه گویند بهار آمده است
و به هنگام بهار
باز می جوشد و می جوشد صد چشمه ز سنگ
جوی را می فشرد لاله در آغوشش تنگ
از میساید و می ساید قو سینه به موج
باز از رود خروشان شنوی بس آهنگ
باز می پوید و می غلتد بر سبزه نسیم
تا برآرد ز دل شاخه
گل رنگارنگ
باز می لغزد و می لغزد شبنم بر گل
زان سپس همچو بلوری شود از گل آونگ
همه گویند بهار آمده است
لیک این بار بهار آتش زاست
چه بهاری که خزانست خزان
چشمه اش خون و گلش آتش و ابرش از دود
جای گلبانگ و سرود
ضجه از مرغ چمن بشنو زاری از روز
شبنمش اشک و گلش سرخی خون
دشت تا دشت وطن
همه از خون شهیدست کبود
باز می رقصد و میرقصد و می رقصد مرگ
باز می افتدو می افتد تنها به زمین
آنچنانی که به پاییز فرو ریزد برگ
چه بهاری همه درد
رفته فریاد نوحه گری تا افلاک
جای هر قطره ی شهد
می چکد خون شهیدان از
تاک
باز می بارد و می بارد اندوه ز ابر
باز می کرید و می گرید طفلی غمناک
باز می نالد و می نالد مجروح ز تیر
باز می غلتد و می افتد اشکی بر خاک
چه بهاریست که پیدا نشود چشمه ز سنگ
همه جا چشمه ی خونست و همه آتش جنگ
باز می نالد و می نالد مجروح ز تیر
باز می غرد و می
غرد دشمن چو پلنگ
شهر از خون شهیدان همه دریتا دریاست
خصم خونخواره در این دریا مانند نهنگ
چه شد آن بهار
دود سرب است به بالای سرت ابری نیست
یا اگر ابری هست
هیست که خیزد ز هزاران دل تنگ
هیچ بارانی نسیت
هر چه باران بینی
ی سرب سیاهست که خیزد ز تفنگ
رنگ گل نیست به صحرا و اگر رنگی هست
رنگ درد است که بنشانده زنان را در اشک
رنگ خونست کهکردست زمین را گلرنگ
چه بهاریست؟ که گلها همه داغ
چه بهاریست؟ که سر ها همه منگ
چه بهاریست؟ که جانها همه درد
چه بهاریست؟ که دلها همه تنگ
چه بهاریست؟ که دلها همه تنگ